loading...
سایت تفریحی و سرگرمی نظرآقا - nazaragha.ir
Nazaragha بازدید : 347 10 سال پیش نظرات (0)

 

با خود گفت اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد. پس رو به رعیت کرد و گفت:

داستان پندآموز:فکر نکنید دیگران احمقند!

عتیقه‌ فروشی در روستایی به منزل رعیتی ساده وارد شد. دید کاسه‌‌ای نفیس و قدیمی دارد که در گوشه‌ای افتاده و گربه‌ای در آن آب می‌خورد.

 با خود گفت اگر قیمت کاسه را بپرسد رعیت ملتفت می‌شود و قیمت گرانی بر آن می‌نهد. پس رو به رعیت کرد و گفت: عموجان چه گربه قشنگی داری؛ حاضری آن را به من بفروشی؟


 رعیت گفت: چند می‌خری؟
 - یک درهم.


 رعیت گربه را گرفت و به دست عتیقه‌فروش داد و گفت: خیرش را ببینی.


 عتیقه‌فروش پیش از خروج از خانه قیافه خونسردی به خود گرفت و گفت: عموجان این گربه ممکن است در راه تشنه‌ شود، بهتر است کاسه آب را هم به من بفروشی.


 رعیت گفت: قربان؛ من به این وسیله تا به حال پنج گربه فروخته‌ام. آن کاسه، فروشی نیست!


مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 1136
  • کل نظرات : 20
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 18
  • آی پی امروز : 23
  • آی پی دیروز : 20
  • بازدید امروز : 925
  • باردید دیروز : 31
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 1,078
  • بازدید ماه : 1,589
  • بازدید سال : 5,411
  • بازدید کلی : 1,381,511